-
زندگی
11 دی 1393 03:35
لحظه میدود تند دقیقه میرود زود ساعت میگذرد به سرعت باد روز عبور میکند سریع شب می سوزد چون شمع هفته می آید عجول ماه تمام می شود آسان سال گذر می کند شتابان زندگی می دود تند می دود تند می دود تند سوار بر موج شتاب به کجا می رود این قافله عمر به کجا به کجا به کجا لحظه باید به آرامی پای نسیم باشد به نرمی پر پروانه دقیقه...
-
نامه
30 اردیبهشت 1393 22:03
اگر نامه ای می نویسی به باران سلام مرا نیز بنویس سلام مرا از دل کاهدود و غباران . اگر نامه ای می نویسی به خورشید سلام مرا نیز بنویس سلام مرا ، زین شب سرد و نومید . اگر نامه ای می نویسی به دریا سلام مرا نیز بنویس سلام مرا ، با « اگر » « آه » « آیا » . به مرغان صحرا ، در آن جست و جوها سلام مرا نیز بنویس اگر نامه ای می...
-
پاهای غروب
16 اسفند 1392 14:10
شب ها روشن تر روزها را بردند مثل این دل تاریک وقت خواب آزردند صبح می آید باز مثل شب بی خوابم مثل شب بیدارم مثل شب می خوابم ! صبح می آید باز فکر شب دارم باز فکر ویرانی دل تا سحر دارم باز سحر از صبح زیباست ! مثل پاهای غروب وقت دل کندن از اوست وقت دل کندن از اوست...
-
نمی دانم...
8 بهمن 1392 23:57
نمی دانم کجا بودم کجا بودی؟ نمی دانم چرا بودم چرا بودی؟ نمی دانم کجا ماندم کجا ماندی...؟! نمی دانم چرا ماندم چرا رفتی...
-
همرنگ جماعت
1 بهمن 1392 00:09
مست باید شد گاهی با شراب چون جماعت همرنگ می خواهدت...!
-
به خواب می روم شبی
25 دی 1392 23:06
به خواب می روم شبی، به خاطرات می روم... همیشه با تو بودم و به یادگار می روم
-
صدای پای آب
11 آذر 1392 23:24
شهر من گم شده است من با تاب، من با تب خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام من در این خانه، به گُم نامیِ نمناک علف نزدیکم... صداى پاى آب سهراب سپهری
-
گل و تگرگ سیاوش قمیشی
25 مهر 1392 00:11
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ ﺻﺪای ﭘﺎﻫﺎت ﺑـﭙـﻴﭽﻪ ﺗـﻮ ﮔـﻮش داﻟﻮن ﻃـﺮف داﻟـﻮن ﺑـﮕﺮده ﺳﺮ آﻓﺘﺎب ﮔﺮدوﻧﺎﻣﻮن ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ دوﺑﺎره ﺑﺎﻏﭽﻪ ﭘـﺮ ﮔـﻠـﻬـﺎی ﺗـﻮ ﺑـﺎﺷـﻪ ﻏﻨﭽﻪی ﺳﻔﻴﺪ ﻣﺮﻳﻢ ﺑﺎ ﻧـﻮازش ﺗﻮ واﺷﻪ ::ایرج جنتی عطائی:: ::آلبوم قصه گل و تگرگ سیاوش قمیشی::
-
تیرگی
14 مهر 1392 21:56
ﺗﻴﺮﮔﻲ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ . ﺩﺷﺖ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ ﺁﺭﺍﻡ . ﻗﺼﻪ ﺭﻧﮕﻲ ﺭﻭﺯ ﻣﻲ ﺭﻭﺩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ! سهراب
-
عنوان ندارد !
10 شهریور 1391 00:58
بغض ها در سینه حبس می شوند به گلو نمی رسند صداها عمیق نیستند ! بوی دود می دهند حنجره ها...
-
شب می شود
25 آذر 1390 15:17
خوابم نمی برد صبح می شود دوباره خوابم نمی برد شب می شود تمام روزهایم!
-
هوای تو
4 آذر 1390 19:44
تو می روی می خوابی نفس می کشی و من هنوز می میرم برای تو !
-
زندگی با ما راه بیا
25 آبان 1390 18:50
زنــــــدگــــــی جان ، عزیــــزم !!!! اگه افتخار میــدی چند قدمـــی باهام راه بیـــا !!!
-
پرواز را به خاطر بسپار
18 آبان 1390 12:08
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست. فروغ فرخزاد
-
هدیه
18 آبان 1390 12:03
من ازنهایت شب حرف میزنم من ازنهایت تاریکی وازنهایت شب حرف میزنم اگربه خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور ویک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم فروغ فرخزاد
-
این روز ها هوا پس است!!!
15 آبان 1390 10:47
این روز ها هوا پس است!!! زندگی نمی گذرد می گذرانم شاید همه چیز خاطره است خوب ها ،بد ها همشان شایعه است آن طرف مردمکی این طرف آلونکی زیر چشم آرومکی دید می زد آن را بی خبر ازهمه جا زیر لب با خود گفت کاش بود با ما جفت با نگاهش رفت پیش فکر می کرد با خویش زندگی مال من است زندگی مال من است پیش خود دنیایی یا که یک رویایی...
-
تو بخند
15 آبان 1390 10:46
به خودم می خندم به سکوتم به شکست و به بغضی که صدایش جاریست... خنده ار دار است بخند خنده ی من کوتاست... قدر یک لحظه ی عمر تو بخندی کافیست...
-
تیر
15 آبان 1390 10:40
چشم در چشم من افتاد و گذر کردی زود من بیچاره نشستم سرآن کوی که بود چو نگاهم به تو افتاد سرت را بردی تیری از پشت سرت بر دل من گویی بود
-
دنبال خدا
9 آبان 1390 23:19
کودکی بودم و دنبال خدا در بیابان در دشت در دل جنگل سبز همه جا می گشتم کلبه ای در گذرم بود پر از نور که خورشید دگرگونه بر آن می تابید پیرمردی دیدم که پس از خوردن یک جام شراب به خدا گفت : سپاس آری احساس من این بود خدا آنجا بود من خدا را دیدم من شنیدم که خدا گفت : بنوش گوارای وجود
-
این چه جهانیست
9 آبان 1390 11:35
این چه جهانیست این چه جهانیست که نوشیدن "می" نارواست این چه بهشتیست درآن خوردن گندم خطاست آی رفیق،این ره انصاف نیست،این جفاست راست بگو راست،فردوس برینت کجاست راستی آنجا هم هرکس وناکس خداست راست بگو راست،فردوس برینت کجاست برهمه گویند که هوشیار باش بر در فردوس نشیند کسی تاکه به درگاه قیامت رسی از تو بپرسندکه...
-
ازباده مدهوشم کنید
1 آبان 1390 18:20
ازباده مدهوشم کنید من همان مجنون مست یاغی ام روز و شب محتاج جام باقی ام یک شب کنار زاهد و یک شب کنار ساقی ام در خرقه پنهان می کنم می را کتمان می کنم ترک ایمان می کنم هی بشکنم پیمان و هی تجدید پیمان می کنم ترک ایمان می کنم پندم ای زاهد مده، با که گویم من نمی خواهم نصیحت بشنوم آی مردم، پنبه در گوشم کنید دُردی کشم، بار...
-
« محتسب و مست »
1 آبان 1390 12:02
« محتسب و مست » محتسب مستــی بـــه ره دیــــد و گـریبـــــانش گــــرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست گفت مستــی زان سبب افتـــــان و خیـــــزان مــی روی گفت جـــــــرم راه رفتـــــــن نیست ره همــــــوار نیست گفت می بایــــــد تــــــو را تــا خـــــانه قــــــاضی بـــــرم گفت رو صبـــح آی قـــــاضی...
-
« ملاقات با دوزخیان »
1 آبان 1390 12:00
« ملاقات با دوزخیان » آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید زیـــــر کفنــــــم خمــــــره ای از بـــــاده گذاریـد تــــا در سفـــــر دوزخ از ایــن بــــــاده بنوشـــم بـــــر خــاک مـن از ساقــــه انگـــــور بکــاریــــد آن لحظـــه کــه بـا دوزخیــــان کنـــــم مـــلاقات یک خمـــره شـــراب ارغـــوان بــرم...
-
محمد فرخی یزدی
1 آبان 1390 11:58
محمد فرخی یزدی، (۱۲۶۸ یزد - ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات زیادی از جمله روزنامه طوفان بود. شب چو در بستم و مست از مینابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم...
-
« خود سوختگان »
1 آبان 1390 11:50
« خود سوختگان » داد درویشــــی از ســـــر تمهیــــــد سـر قلیـــان خـویـش را به مــریــــد گفت که از دوزخ ای نکــــو کــــــردار قـــدری آتـــش بـــه روی آن بگــــذار بگـــرفـــت و ببــــــــرد و بــــــــاز آورد عقــــــــد گــوهـــــــــر ز درج راز آورد گفت کـه در دوزخ هـر چـه گردیـــدم درکــــــــات جحیــــــــم را...
-
« توبه ها را بشکنید »
1 آبان 1390 11:48
« توبه ها را بشکنید » توبه ها را بشکنید ، توبه ها را بشکنید میخانه ها را وا کنید ای بـــاده خـــواران پیمانـه را احیــا کنیـد ای مــل گســاران باده ساغـر کنیـد ، توبـه ای دیگـر کنیـد خرقه از تن برکنید ، توبه ها را بشکنید توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران یادی از آئین مستانی کنید ، مست پنهانی کنید تا سحر...
-
پرواز همای کعبه
1 آبان 1390 11:46
« کعبه » بـه گـرد کعبـه می گـردی پریشان کـه وی خود را در آنجا کرده پنهان اگــر در کعبــه می گـــردد نمـایـان پس بگرد تا بگردی بگرد تا بگردی در اینجا باده مینوشی ، در آنجا خرقه می پوشی ، چرا بیهوده میکوشی در اینجا مـــــردم آزاری ، در آنجا از گنـــــــــــــه آری ، نمی دانم چه پنداری در اینجــا همـــدم و همسایــــه است...
-
شعری زیبا ازسپهری
18 مهر 1390 23:31
" رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب، آب در حوض نبود. ماهیان میگفتند: هیچ تقصیر درختان نیست. ظهر دم کرده تابستان بود، پسر روشن آب، لب پاشویه نشست و عقاب خورشید، آمد او را به هوا برد که برد. به درک راه نبردیم به اکسیژن آب. برق از پولک ما رفت که رفت. ولی آن نور درشت، عکس آن میخک قرمز در آب...
-
شیدا شدم
16 مهر 1390 00:42
من او بُدم، من او شدم، با او بُدم، بی او شدم، در عشق او چون او شدم، زین رو چنین بیسو شدم، زین رو چنین بیسو شدم، در عشق او چون او شدم، چون او شدم، چون او شدم، پیدا شدم، پیدا شدم، پیدای ناپیدا شدم، شیدا شدم، شیدا شدم، شیدا شدم ...
-
این چه جهانیست
4 مهر 1390 17:58
این چه جهانیست که نوشیدن "می" نارواست این چه بهشتیست درآن خوردن گندم خطاست آی رفیق،این ره انصاف نیست،این جفاست راست بگو راست،فردوس برینت کجاست راستی آنجا هم هرکس وناکس خداست راست بگو راست،فردوس برینت کجاست برهمه گویند که هوشیار باش بر در فردوس نشیند کسی تاکه به درگاه قیامت رسی از تو بپرسندکه درراه عشق پیرو...